Sunday, December 19, 2010

دستگيري محمود كدخدايي سلطان وحشت ژاپن در ايران

kadkhodaee japan

 
 

Sent to you by گریلا via Google Reader:

 
 

via Donbaleh.com by coles on 12/18/10

ماموران فرودگاه امام صبح شنبه سلطان وحشت را بازداشت كردند. به گزارش اختصاصي خبرانلاين عضو اسبق تيم ملي كشتي ملقب به سلطان وحشت ژاپن، هنگام ورود به فرودگاه امام با پاسپورت جعلي بدام ماموران افتاده و بازداشت شد. بر اين اساس كدخدايي 46 ساله با پاسپورت جعلي و تحت نام فردي اروپايي از ژاپن وارد دوبي شده و بعد از ترانزيت با هواپيما به مقصد تهران عازم شد. وي كه در ژاپن به خطرناكترين تبهكار اين كشور معروف شده پس از آنكه ماموران به هويت وي شك كردند، براي تحقيق بيشتر به واحد نيروي انتظامي مستقر در فرودگاه برده شد كه بعد از شناسايي مشخص شد كه وي فراري معروف و سلطان وحشت ژاپن است. شبكه مخوف وي در ژاپن بقدري وحشتناك بوده كه ژاپني هاي جنايتكار معروف به ياكوزاها از وي بشدت ترسيده و از وي حساب مي برده اند. با راه اندازي چندين رستوران دست به توزيع مواد مخدر زده و در بيش از 4 شهر بزرگ ژاپن دست به قتل زده و بعنوان نفر اول فرد فراري تحت تعقيب پليس ژاپن بوده است. چند سال قبل بعد از آنكه وثيقه 500 ميليون توماني وي پذيرفته شد، از دست ماموران ايراني در ايران فرار كرده و به ژاپن بازگشت و به جرم و جنايت خود ادامه داد تا اينكه امروز توسط ماموران ايراني بازداشت شد. محمود كدخدايي متولد شده منطقه جواديه و گمرك تهران است كه بعنوان عضو تيم ملي كشتي ايران چند مدال نيز در دو دهه پيش بدست آورد. روايتي ناخوانده از متهمي به اسم محمود كدخدايي , F14 چطور سلطان وحشت شد؟ «سلطان وحشت بازداشت شد» اين يعني، محمود كدخدايي بازداشت شده است، قهرمان سابق كشتي آسيا و سلطان وحشت براي كارگران ايراني دهه 60 ژاپن. باري ديگر اين تيتر كابوسي شد براي بسياري از ايرانياني كه حالا به دهه پنجم زندگي شان نزديك مي‌شوند. جوان‌هاي دهه 60 كه در گير و دار بيكاري بار سفر به ژاپن بسته بودند تا با مرده سوزي، جوشكاري در اعماق آب و بيگاري بتوانند سرمايه‌اي دست و پا كنند. همان‌ها كه در اواخر دهه 70 با بازگشت رهبر ياكوزاها به تهران پرونده‌اي بلند، بالا برايش تشكيل دادند و به دادگاهش كشاندند. دادگاه جنجالي كه سال 1381 با قضاوت قاضي صابري ظفرقندي در تهران برگزار شد. دادگاهي كه البته اثري از متهم در آن نبود چون او با قرار وثيقه‌اي 500 ميليون توماني و هويتي جعلي از كشور گريخته بود. *** «روزنامه‌هاي شوروي اسمش را گذاشته بودند F14.» اين جمله را الله مراد زريني، پيشكسوت صاحبنام كشتي ايران و جهان مي‌گويد. زريني كه در همه سال‌هاي آستانه پيروزي انقلاب اسلامي و اوايل جنگ در اوزان 68 و 74 اصلي‌ترين رقيب محمود كدخدايي محسوب مي‌شد. پديده‌اي كه اگرچه به رغم استعدادش در كشتي هيچ گاه براي حضور در اين رشته ورزشي معروف نشد اما سال هاست كه نامش هميشه سر زبان‌ها بوده. زريني درباره هم تيمي و دوست نزديكش در آن سال‌ها مي‌گويد: «باورش خيلي سخت بود كه محمود اسير اين اتفاقات شود. من او در بدترين سال‌هاي ممكن براي ورزش، ستاره شديم. هنوز 25 سالش تمام نشده بود كه كشتي را ول كرد و رفت ژاپن كه كارگري كند و سالها بعد شنيديم كه اين اتفاقات افتاده. البته هيچ وقت نشنيديم كه واقعاً چه شده. او اگر مي‌ماند يكي از بهترين‌هاي تاريخ كشتي مان مي‌شد اما برخوردهايي كه با اين بچه داشتند از ورزش دل زده‌اش كرد.» او از محمود كدخدايي مي‌گفت، از قهرماني كه يك دوره در جام دانكولوف، يك دوره در بازي‌هاي اسپارتاليا شوروي، يك دوره از بازي‌هاي جهان پهلوان تختي مدال طلا را به‌دست آورد. او كه در بازي‌هاي جهاني 1983 يكي از ملي‌پوشان تيم ايران بود اما با حكم دكتر ولايتي، وزير وقت وزارت امور خارجه مجبور شدند به تهران برگردند چون قبل از تيم آزاد يكي از فرنگي كاران ما در اقدامي عجيب با حريفي از رژيم غاصب صهيونيستي كشتي گرفته بود تا حساسيت‌ها روي كشتي زياد شود تا كدخدايي شايد سرنوشتي متفاوت براي زندگي‌اش رقم بخورد. او كه پس از اين اتفاق درحالي كه همه از استعداد درخشانش سخن مي‌گفتند براي كارگري به ژاپن رفت و يك دهه بعد مخوف‌ترين خلافكار ژاپن و رئيس ياكوزاهاي ژاپني لقب گرفت. قهرماني كه از سوي هموطنانش كه از غربت برگشته بودند متهم مي‌شد به ضرب و شتم و اخاذي از كارگران غير قانوني. *** «پرونده مربوط به خيلي سال قبل است. الان خيلي جزئياتش يادم نيست. 10 سال قبل بود كه اولين شكايت‌ها انجام شد.» قاضي صابري ظفرقندي، رئيس شعبه ويژه فرودگاه مهرآباد قاضي ويژه براي رسيدگي به پرونده محمود كدخدايي بود. او بود كه براي اين متهم قرار وثيقه صادر كرد و دادگاهش را حتي پس از فرار تا مرحله صدور حكم پي گرفت: «من بر اساس شكاياتي كه وجود داشت پرونده را پيگيري كردم. او به دليل بيماري با قرار وثيقه 500 ميليون توماني آزاد شد اما فرار كرد. ما دوبار هم احضارش كرديم اما خبري از بازگشتش نشد تا اينكه مجبور شويم دادرسي را بدون حضورش ادامه بدهيم. شكايت‌هاي زيادي از متهم بود كه او عده‌اي را ضرب و شتم كرده و پول‌هاي شان را گرفته است اما بيشتر اين روايات بر اساس گفته‌هاي افراد بود و در خيلي از موارد سند مستندي نداشتيم اما در بعضي از پرونده‌ها هم چون اسناد وجود داشت ما توانستيم برايش حكم صادر كنيم. حكم مجرميت و حبس.» او ادامه مي‌دهد: «البته الان سال‌ها گذشته و نمي‌دانم براي آن پرونده در دادگاه تجديد نظر چه اتفاقي افتاد اما وثيقه به نفع دولت ضبط شد و پرونده هم از مسير ديگري پي گرفته شد و من ديگر مسئوليتي در پرونده نداشتم. اما روزنامه‌هاي آن سال‌ها پر بود از شرح اتفاقات اين دادگاه جنجالي. مي‌توانيد سري به روزنامه‌هاي آن روزها بزنيد.» و اين البته بخشي از ماجراي دادگاه است به روايت روزنامه ايران، شماره 2312، مورخ: سه شنبه 5 آذر 1381؛ «قاضي صابري اظهار داشت: دادگاه پزشكي را كه براي محمودكدخدايي گواهي بيماري صادركرده است، احضار خواهدكرد زيرا با اين گواهي روند جلسه دادگاه تغيير كرد و ما از كنار اين مسئله به سادگي نخواهيم گذشت. وي افزود: در خصوص متهم باتوجه به استعلام از اداره گذرنامه و اينكه وي از وقت رسيدگي پرونده خبرداشته و مي‌دانسته شكات جديدي در پرونده وجود دارند، صددرصد از طريق انترپل تهران او را تحت تعقيب قرارداده و به ايران بازمي گردانيم و محمودكدخدايي در هر كجاي جهان كه باشد، دستگيرمي شود. وي اظهار داشت: وكيل متهم درلايحه دفاعيه‌اش كه تسليم دادگاه كرده است به جاي دفاع، به خبرنگاران توهين كرده است و فرار او را ترس و وحشت محمود دانسته است.» و در همان روز، روزنامه اعتماد بخشي از گفته‌هاي شاكيان پرونده را منتشر مي‌كند؛ «15 ايراني‌ بوديم‌ كه‌ در ژاپن‌ با هم‌ كار و زندگي‌ مي‌كرديم‌. پول هايمان‌ را جمع‌ كرده‌ بوديم‌ تا فرد قابل‌ اعتمادي‌ را پيدا كنيم‌ و از طريق‌ او پول ها را به‌ ايران‌ بفرستيم‌. يكي‌ از ايرانيان‌ به‌ نام‌ كوروش‌ گفت‌، فردي‌ را مي‌شناسد كه‌ حاضر است‌ اين‌ كار را برايمان‌ بكند. او محمود كدخدايي‌ را به‌ ما معرفي‌ كرد. نيمه‌هاي‌ شب‌ درخواب‌ بوديم‌ كه‌ يكباره‌ محمود با چند مرد قوي‌ هيكل‌ به‌ خانه‌ ما آمدند و با شمشير و قمه‌ به‌ جانمان‌ افتادند و پولها را كه‌ حدودا 5 ميليون‌ تومان‌ بود، برداشتند و فرار كردند. ساعتي‌ بعد ماموران‌ پليس‌ ژاپن‌ سر رسيدند و ما را بازداشت‌ كردند چون‌ سلطان‌ وحشت‌ مقداري‌ حشيش‌ در گوشه‌يي‌ از خانه‌ مخفي‌ كرده‌ و بعد تلفني‌ اين‌ مسئله‌ را به‌ پليس‌ اطلاع‌ داده‌ بود تا دستگير شويم‌.» و البته در همان جلسه يكي از شاكيان ادعا مي‌كرد كه گوشش را بريده‌اند و متهم ديگري هم بود كه دستش را ادعا داشت تيم كدخدايي قطع كرده‌اند. دادگاه آن روز پر بود از خانواده‌هايي كه با چشماني اشكبار از مقامات قضايي مي‌خواستند متهم را كه پس از ديپورت توسط دولت ژاپن به اتهام تجارت مواد مخدر، به ايران آمده و زندگي عادي‌اش را سر گرفته بود مجازات كنند. *** «اين اسم برايم خيلي آشناست. راستش فيلم كيفر را ما بر اساس داستاني واقعي نوشتيم. ، عليرضا نادري بسياري از صحنه‌هاي فيلم را بر اساس خاطرات ايرانياني ساخته كه در ژاپن كارگري كردند.» اين جمله را حسن فتحي كارگردان سرشناس سينماي ايران مي‌گويد كه گفته مي‌شود فيلم كيفر را بر اساس زندگي محمود كدخدايي ساخته است. و البته عليرضا نادري فيلمنامه نويس كيفر در اين باره به ما مي‌گويد: «راستش خيلي از ديالوگ‌ها گرته برداري از شخصيتي مثل كدخدايي است. شايد نمايي از فيلم كه كشتي گير سوار گاو وحشي شهربازي پارك ارم شده يادآور او باشد اما غير از شخصيت‌هاي ديگري هم بودند كه اسامي سرشناسي هستند اما آنجا در آن دوره كارهايي كردند كه شايد امروز كسي چيزي درباره كارهاي شان نمي‌داند. من شخصيتم را بر اساس همه خاطراتي كه از افراد مختلف شنيده بودم نوشتم و او يك شخصيت واحد نبود. ولي بارها وقتي برايم از ژاپن مي‌گفتند، نام محمود كدخدايي هم در خاطرات شان بود.» *** متهم فراري حالا دوباره در اختيار دستگاه قضايي گرفته تا پرونده‌اش بررسي شود. هر بار اما نامش طرح شود كنار نامش نوشته مي‌شود قهرمان سابق كشتي ايران. ستاره‌اي كه هم تيمي هايش فنا شدنش را ناشي از كژ كاركرد دستگاه ورزش كشور مي‌دانند. حسن بابك سرمربي و مدير فني تيم‌هاي ملي كشتي فرنگي ايران يكي از هم تيمي‌هاي سابق كدخدايي است كه درباره دوست قديمي‌اش مي‌گويد: «مي توانست يكي از پديده‌هاي كشتي آزاد ما باشد. تكنيكش بي‌نظير بود. مثل آب خوردن روسها را در وزنش مي‌برد. استعدادش بي‌نظير بود اما بايد اتفاقي كه برايش افتاد را در ظرف زماني شرايط زندگي‌اش بررسي كنيم. راستش هر كدام از ما هم اگر مشكلاتي كه او در زندگي‌اش داشت مي‌داشتيم شايد به همين سرنوشت دچار مي‌شديم. او پدرش را در كودكي از دست داده بود، شرايط زندگي در پايين شهر، برخوردي كه از سوي مسئولان وقت با محمود شد ، از دست دادن شانس كشتي در بازي‌هاي جهاني، المپيك و. . . راستش مسير زندگي‌اش يكدفعه عوض شد و وقتي براي كار رفت به ژاپن به جايي رسيده بود كه هيچ چيزي نداشت.» و الله مراد زريني حرف‌هاي بابك را اينگونه تكميل مي‌كند: «بايد جوان‌هاي مان را بيشتر درك كنيم. هنوز هم اين مشكلات را داريم. محمود مي‌توانست يك استعداد بي‌نظير باشد اما چون موهايش را بلند مي‌كرد برخورد‌ها با او سرد بود. مدام توانايي هايش را ناديده مي‌گرفتند، طوري كه از ورزش سرخورده شود و ول كند كه برود براي كار به ژاپن. . .»

 
 

Things you can do from here:

 
 

No comments: