Sent to you by گریلا via Google Reader:
Things you can do from here:
- Subscribe to Donbaleh.com using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
اخبار جامعه آتئيست هاي كورد ايراني ( آتئيسته كان جه ماوه ري كورده ئاتيسته كاني ئيران ( آتئيسته كان) جامعه آتئيست هاي كورد ايراني ( آتئيسته كان يا ايكاس ) Iranian Kurdish Atheist Society (IKAS or Atheistakan)
درخشش تيم ملي در جام هاي قبلي رابطه مستقيمي با حضور يك ماشين گلزني تمام عيار داشته است. مثل سه دوره اي كه تيم ملي روي سكو رفت و آقاي گل جام هم يك ايراني بود.
لیست کلی بهترین گلزنان ایران در جام ملت های ادوار گذشته به شرح زیر است:
1968: همایون بهزادی 4 گل در 4 بازی
1972: حسین کلانی 5 گل در 5 بازی
1976: غلامحسین مظلومی 3 گل در 4 بازی
1980: بهتاش فریبا با به ثمر رساندن 7 گل در شش بازی آقای گل این رقابت ها شد.
1984: ناصر محمد خانی و شاهرخ بیانی 3هر كدام گل در 6 بازی
1988: فرشاد پیوس 2 گل در 6 بازی
1992: سیروس قایقران و فرشاد پیوس هر كدام یک گل در 3 بازی
1996: علی دایی با به ثمر رساندن 8 گل در 6 بازی آقای گل این رقابت ها شد.
2000: علی دایی 3 گل در 4 بازی
2004: علی کریمی با به ثمر رساندن 5 گل در 6 بازی آقای گل این رقابت ها شد.
این در حالی است که در طول ۳۲ سال گذشته، بنا به شواهد و مدارک، هاشمی رفسنجانی نسبت به «بداخلاقی سیاسی» در مورد مخالفان و منتقدان جناحی که در آن حضور داشته یا ساکت بوده و یا به نحوی «بداخلاقان» را مرود حمایت قرار داده است.
اما اشاره هاشمی به مقاله «رشیدی مطلق» و کنایه او به «رشیدی مطلق»های جدید درون نظام میتواند هشداری به خطر فروپاشی نظام هم ارزیابی شود. اشاره به نامه رشیدی مطلق در سال ۱۳۵۶ به تجمع اعتراضی مردم قم و کشته شدن تعدادی در این برنامه اعتراضی و برگزاری مراسم چهلم «شهدای ۱۹ دی» در شهر تبریز که نهایتا منتهی به شورشهای خیابانی در سراسر کشور شد و منتهی به سقوط رژیم شاه گردید، میتواند نوعی مشابهت سازی تاریخی از سوی هاشمی رفسنجانی باشد.
متن کامل یادداشت هاشمی رفسنجانی به شرح زیر است:
توهین و تهمت به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم یک سرزمین یا پیروان یک آیین الهی دارند، شیوه همیشگی کسانی است که پایههای قدرت خویش را بر تارهای عنکبوتی بنا نهادهاند و شگفتا در تاریخ بسیار دیدیم و شنیدیم که حاکمان ناحق بسیاری، برای بقای خویش به این شیوه نخنما تمسّک جستند و هر بار نیز آفتاب حقیقت از پس ابر توهین و تهمت بردمید و اساس شبپرستان را درنوردید، اما اذناب جور به این میراث اجدادی خویش پایبندند.
به تاریخ صدر اسلام برگردید که سران بتپرست حجاز، وقتی عجز خویش را در مقابله با پیامهای آسمانی پیامبر رحمت دیدند و از اقبال مردم به دعوت اسلام و ادبار از خویش ترسیدند، تیر توهین و تهمت را در ترکش نهادند تا شاید با سیاهنمایی نورانیت رسول مکرم(ص) و سحر و جادو خواندن کلام وحی، بر روزگار قدرت خویش چند صباحی بیفزایند، اما دیدیم که لات، هبل و عزی یکی پس از دیگری شکستند و وحدانیت خدا در قالب تعالیم متعالی اسلام بر زبانها جاری شد و امروز مسلمانان با بیش از یک ونیم میلیارد جمعیت و ۵۶ کشور با قومیتهای مختلف و زبانهای گوناگون فریاد برمیآورند که «اشهد ان محمداً رسول الله»
فراز و فرود تاریخ و تهمت و توهین طاغوتیان در حق حقگویان را در ۱۴۰۰ سال گذشته میدانید و به رسم ایجاز، به تاریخ معاصر ایران، به عنوان ام القرای جهان اسلام میپردازم که سلطنتی به شیوه اشراف مکه و مدینه در اندیشه شوم حکومت موروثی به شیوه دیکتاتوری و استبدادی داشت.
مردی از قبیله اهل بیت(علیهمالسلام) علم مبارزه ضد طاغوت را هرچند گروهی در آن مقطع پرچم ضلال میدانستند، برافراشت و در طول ۱۷ سال با زبرالحدیدهایی که داشت، مردم را به میدان آورد.
اگر در نقطه آغاز مبارزه، رژیم پهلوی با کشتار بیرحمانه در ۱۵ خرداد ۴۲ و تبعید امام و حبس مبارزان، تسمه از گرده مردم کشید و به قول خویش زهر چشم گرفت، اما آن آتش، زیر خاکستر نهان بود و هر از چند گاهی انفاس قدسیه امام(ره) در بیانیهها و روشنگریهای مبارزان در سخنرانیها، بر آن میدمید و در گذر زمان به سال ۱۳۵۶ رسیدیم.
رژیم پهلوی براساس اطلاعات میدانی ساواک که بعضاً تا عمق خانوادهها نیز نفوذ داشت، مانند سران مشرک قریش، پی به عجز خویش در مقابله با اقبال روزافزون مردم به امام و نهضت روحانیت برد و در همان سال، دو سیاست را برای ترور فیزیکی و شخصیتی امام پی گرفت.
برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه ۱۳۵۶ نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقالهای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.
مردم همه شهرهای ایران، به خصوص مردم شهر قم که امام را با همه سوابق میشناختند، چون آتشفشانی به خروش آمدند و اگرچه در ۱۹ دی در خیابانهای قم در خون خویش غلتیدند، اما گدازههای خشم و نفرت خویش را بر کاخ پوشالی و سست بنیاد پهلوی ریختند.
همراهی پیر و جوان و زن و مرد قم با طلبهها، فضلا، علمای بیدار و مراجع بزرگوار برای دفاع از حقانیت وجود یک سید جلیلالقدر از سلاله پاکان ثابت کرد که تقدیر الهی در قرار دادن مضجع شریف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسیس حوزه علمیه در این خطه از جغرافیای وسیع ایران بیحکمت نبوده است.
مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ با خون خویش درختی را آبیاری کردهاند که سالها پیش خون مردم تهران و کفنپوشان ورامین و خود قم در پای نهال آن ریخته شده بود. درختی که شاگردان امام در طول ۱۵ سال تبعید رهبر خویش با تحمل مرارتهای شکنجه و زندان نگذاشتند شاخههای انحرافی بر آن رشد نماید، درختی که یک سال پس از قیام خونین مردم قم با عنوان «جمهوری اسلامی» ثمر داد. درختی که در سالهای پس از پیروزی، تثبیت و تداوم خویش با حضور مردم و اهدای خون جوانان در دفاع مقدس، سایه گستر شده است.
اینک ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و بقایای فکری دینزدایی و روحانیتستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقیهای سیاسی و اختلافات سلیقهای، پوستاندازی کرده و سر برآوردهاند و خاکریز به خاکریز جلو میآیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ۳۰ سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیدهاند.
تأسفآور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلقها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیدهاند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد میدانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفتهاند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود.
والسلام
به خدا اگر ما هیچ وقت دموکراسی و آزادی بیان را یاد بگیریم. مگر اینکه یه نسل دیگر بگذرد و گرنه این نسلی که الآن در جنبش سبز فعال است و به اصطلاح قشر متوسط و تحصیل کرده است حالا حالا ها کار دارد تا یاد بگیرد آزادی بیان و دموکراسی وخاکستری دیدن و قضاوت بیمدرک نکردن یعنی چه.
یک کلیپ پنجاه دقیقهای از مهران مدیری در ایران منتشر شده تمام وب شده بحث و نظر و انتقاد از کار مدیری. زیر هر لینک انتقادی از کار مدیری را که در بالاترین نگاه کنید بیش از دو سوم رای دهندگان مخالفت خود را با کار مدیری نشان دادهاند. دلایل اصلی آنها هم این است:
بعضیها که دست هرکول پوآرو و شرلوک هولمز را از پشت بستهاند.آنها دیروز با کشف چند سکانس احتمالاً انتقادی در قهوه تلخ مثل شباهت ظاهری دامبول السلطنه با افتخاری کشف میکردند که مدیری سبز است و به شرف او درود میفرستاند و امروز با دیدن کلیپ ماهواره او به این کشف نائل میشوند که مدیری با دهنمکی فرقی ندارد و بیشرف و وطن فروش است. (خدا را شکر که این حضرات قاضی و حاکم شرع نیستند و گرنه با هر تکانی که می خوردیم یا تا لب باز می کردیم روزی ده بار حکم ارتداد و سپس برائتمان صادر می شد).
تمام این حرفها کاملاً درست و منطقی به نظر میرسد و هیچ شکی در آن نیست میدانید چرا؟ چون ما هنوز معنای آزادی بیان و دموکراسی را نفهمیدهایم. اگر فهمیده بودیم با نظرات بالا موافق نبودیم. ما هنوز سیاه و سفید میبینیم و یاد نگرفتهایم خاکستری ببینیم. ما هنوز یادنگرفتهایم که وقتی اطلاعات کافی در مورد چیزی یا کسی نداریم بیخودی در باره آن قضاوت نکنیم و حکم صادر نکنیم.
نخیر برادران عزیز، طنز با هجو و توهین و نقد هیچ فرقی ندارد همه آنها دقیقاً و کاملاً یکی هستند و به هیچ وجه با هم هیچ فرقی ندارند آنچه فرق دارد تفاوت برداشت من و شماست. شما آن را نقد میدانی؛ من توهین و دیگری طنز؛ اما هیچکدام از اینها الزاماً نظر نویسنده با گوینده یا طراح نیست. و از آن مهمتر هیچکدام از آنها مجوز دادن رای منفی و سانسور نیست. این که بگوییم طنز با توهین فرق دارد و بر اساس این تفاوت بخواهیم ممنوعیت ایجاد کنیم بدون کوچترین تردیدی تظاهر کامل و بارز استبداد و دیکتاتوری است. به نظر من ما اگر همین یک مطلب را یاد بگیریم جنبش سبز به هدف نهایی خود رسیده و همه چیز دگرگون میشود. هیچ مستبدی در طول تاریخ نیامده بگوید فلان کار یا عقیده چون نظر من است باید اجرا شود. همه دیکتاتورها و نظامهای مستبد برای اعمال خود منطق و دلیل تراشیدهاند در واقع آنها گفتهاند و می گویند که چون نظر من برحق و درست است باید اجرا شود نه صرفاً به این دلیل که نظر من است. ئر واقع منطق آنها چیزی شبیه این بوده است:
نقد با توهین فرق میکند آنچه که شما گفتهاید انتقاد (سازنده) نیست تخریب و توهین است، پس مطابق قانون شما باید خفه شوید و مجازات. قلمهایی را که علیه اسلام لجن پراکنی میکنند باید شکست. آیا این سخنان آشنا نیست؟
در این میان احمقانهترین کار این است که بخواهیم به دنبال تعیین حد و مرز و مصداق برویم و مرز نقد را با تخریب مشخص کنیم این راه هم به همان گورستان سرد و تاریک خفقان و استبداد منتهی میشود. برای نمونه قانون کشور خودمان و تفسیرها و نحوه اجرای آنها را ببینید. مثلاً ساز و کار شورای نگهبان برای صیانت از آرای مردم است اما عملاً خلاف آن را انجام میدهد. چرا؟ برای اینکه هر جا قانونی در جهت آزادی و رعایت حقوق دیگران یا ملت وضع شده بندی یا تبصره ای با زیر بنای همین طرز فکر استبدادی وضع شده که منجر به بیاثر شدن قانون اصلی در حین اجرا میشود. به چند نمونه زیر توجه کنید:
- دادگاهای سیاسی باید علنی باشد اما اگر خطر انتشار اطلاعات محرمانه مملکتی وجود داشته باشد دادگاه غیر علنی خواهد بود.
-وجود هیأت منصفه در دادگاهها الزامی است اما نحوه تعیین هیآت منصفه آن را عملاً به آلت دست دادگاه و نه وجدان جامعه تبدیل میکند.
-دادگاه باید بر اساس شواهد و مدارک حکم صادر کند اما علم قاضی! خود از موارد قابل استناد برای صدور حکم است. خوب پس مثلاً انتشار مقاله انتقادی شما در باره اسلام به قصد ضربه زدن به بیضه اسلام و ایجاد شبهه بوده است و نه بر مبنای اصول فقهی لذا شما محارب بوده و حکمتان اعدام است! (مدرک می خواهید؟ علم قاضی).
-شرکت در تجمعات و راهپیماییها بـه شـــرطی کـه مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است. حالا شما بیا ثابت کن که فلان تجمع مخل مبانی اسلام نیست!
ما هنوز یاد نگرفته ایم که بیخود و بی دلیل مطالب کوچک را بزرگ نکنیم و آنها را تعمیم ندهیم. ما هنوز نمیفهمیم که اینکه مدیری نشان دهد فلانی مادر پیرش را برای فروش گذاشته الزاماً به معنای فروش مادرش برای سکس نیست و حتی اگر باشد این کار به هیچ وجه قابل تعمیم به همه مادران و در نتیجه توهین به مقام مادر نیست. و از این هر دو مهمتر اینها دلیل سانسور و محدود کردن آزادی بیان نیست. اگر چنین فکر کنیم یعنی هنوز استبدادی فکر میکنیم. ریشه استبداد در خود رایی و خود محوری و تحممیل نظر شخصی خود و نپذیرفتن حق و حقوق دیگران و پایمال کردن حقوق مسلم دیگران و همه چیز را برای خود خواستن نیست. هر کس این حرف را به شما زده اصلاً نفهمیده استبداد و دیکتاتوری به چه معناست حتی اگر بزرگترین فیلسوف سیاست و اخلاق در طول تاریخ باشد. ریشه اصلی استبداد این است:
فقط آنچه که من می اندیشم درست است.
درست بودن رای و نظر من به من مجوز می دهد که نظر خود را بر دیگران اعمال کنم و به دیگران اجازه ندهم نظر نادرست خود را انتشار داده یا اعمال کنند.
و این دو دقیقاً همان کاری است که ما به طور روزمره میکنیم و الآن هم در باره کار مدیری انجام میدهیم.
اگر اینها را یاد بگیریم دیگر سخن از اتحاد برای به زیر کشیدن نظام حاکم نمیزنیم زیرا این تعریف و برداشت ما هم از اتحاد به این معناست که ما همه یک نظر داشته باشیم و یک جور عمل کنیم. خوب اینکه میشود همان استبداد. ما باید یاد بگیریم که اختلافهای فکری و عملی خود رابه رسمیت بشناسیم. و این نه به این معناست که پیش خود فکر کنیم ما درست میگوییم اما خوب حالا به خاطر اخلاق یا منافع مشترک یا به خاطر آزادی بیان به دیگران هم اجازه داشتن عقیده ای مخالف خود بدهیم. در این طرز فکر هم ریشه اصلی استبداد که در بالا ذکر شد کم و بیش موجود است. یا فکر کنیم اگر ما به دیگران اجازه مخالفت و متفاوت اندیشیدن را ندهیم آنها هم در مورد ما همین کار را میکنند و آنگاه زندگی تبدیل به صحنه دائمی جنگ میشود(البته این طرز فکر درست و با ارزش است و تفسیر اخلاقی بر مبنای نگرش منفعت نگر است اما همه مطلب در این نیست). پذیرش واقعی اختلاف عقاید و روا دنستن آن به این معناست که بپذیریم همانقدر که حقیقت پیش ما است ممکن است پیش مخالفان ما هم باشد بنا براین اصرار و پافشاری برتحمیل رای و نظر خود به دیگران نکنیم. بارزترین و سادهترین دلیل آن این است که خود ما بلا استثناء در طول زندگی خود بارها عقاید و نظریات خود را تغییر دادهایم و هنوز هم در حال تغییر و جرح و تعدیل آنها هستیم. کدامیک از ما تاکنون لااقل برخی عقاید خود را صد و هشتاد درجه تغییر نداده است؟ اگر کسی را سراغ دارید به ما هم خبر دهید. تازه آنوقت شما در باره چنین آدمی که عقاید و نظریات خود را تغییر نمی دهد چه قضاوتی میکنید؟!
یکی دیگر از جنبه های تفکر استبدادی این است که به ضررهایی که گفتار یا رفتار فردی به گروهی هر چند بزرگ از جامعه میزند استناد کنیم و آن را ملاک محدود کردن آن فرد کنیم! ادعای مطرح شده در این جمله فوق کاملاً غیر منطقی و غیر قابل باور به نظر میرسد اما حقیقت دارد. منافع شخصی و گروهی هرچند این گروه یا منافع آنها بزرگ و مهم و با ارزش باشد نمیتواند آزادی بیان را محدود کند.در این زمنیه استثنائات بسیار اندکی وجود دارد. دلیل این امر این نیست که کسی به این مضرات واقف نیست یا آنها را ضرر نمیداند خیر حقوقدانان و فلاسفه غربی خیلی بهتر از من و شما با این آسیبها و مضرات آشنا هستند اما آنها این را هم میدانند که ملاک قرار دادن این مطلب برای محدویت آزادی بیان مضرات بسیار بیشتر به همراه دارد. درست مانند اینکه مضرات بیشمار اتومبیل به ویژه آلودگی شدید هوا را ملاک منع استفاده از ماشین کنیم. بر اساس همین مبنا است که هنگامیکه در آمریکا یک دانش آموز تعداد زیادی از هم مدرسهایها و معلمان را به گلوله بست و کشت، کلینتون در پاسخ به کسانی که خواستار ممنوعیت حمل اسلحه بودند گفت: این بهایی است که آمریکا برای آزادی می پردازد! [...] به نظر میرسد ولی ظاهراً دلیل ابر قدرت بودن آمریکا که اقتصاد تمام دنیا (حیات تمام دنیا) عملاً به اقتصاد آن وابسته است و بیش از نیمی از کشفیات و اختراعات در آن صورت میگیرد به هیمن طرز فکر [...] بستگی دارد. به نظر میرسد منافعش به مضارش میچربد. اینطور نیست؟
مدتهاست سایت ویکی لیکس اسناد محرمانه وزارت خارجه آمریکا را عین آب خوردن به اطلاع تمام دنیا میرساند و خشتک دولت آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر را پرچم کرده است. با اینکه عملاً طبق قانون انتشار این اسناد جرم است اما آمریکا مستقیماً و به این دلیل با موسس این سایت درگیر نشده است. بلکه از راههای غیر مستقیمی مانند شکایت یک زن به دلیل اجبار او به سکس استفاده میکند. آیا این مطلب برای شما عجیب نیست؟ فشار افکار عمومی در حمایت از آزادی بیان چنان است که دولت آمریکا ترجیح میدهد مستقیماً وارد این حوزه نشود و آسانژ را غیر مستقیم محدود کند. دولت آمریکا چندی پیش پس از انتشار هزاران سند در باره جنگ آمریکا در افغانستان اعلام کرد این گزارشها احتمالاً جان برخی از سربازان و عوامل ارتش آمریکا را در افغانستان به خطر خواهد انداخت! همین! آیا شما فکر می کنیدکسانی که قاعدتاً آمریکایی و به احتمال زیاد عضو دولت آمریکا نیز هستند خائن هستند و مثلاً برای پول این اطلاعات را به ویکی لیکس داده اند یا دغددغه آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات را دارند؟ به نظر شما نظر کلی جامعه آمریکا که اطلاعات محرمانه دولت آنها لو رفته در باره ویکی لیکس و آمریکاییهای که این اطلاعات را به ویکی لیکس داده اند چیست؟
در طول روز دهها فیلم و سریال و کاریکاتور ومقاله در باره هر چیزی که در کشورهای غربی ارزش و اعتبار محسوب می شود پخش میشود. هیچ حیطه, شخص, ارگان یا گروهی نیست که مورد نقد تمسخر و توهین قرار نگیرد. از خود خدا و عیسی گرفته تا شیطان از دستبرد و گزند مصون نیستند. در روز دهها فیلم بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون ظاهر یا پخش میشود که در آن دولت آمریکا یا اف بی آی یا سیا یا گروهی از معلمان یا پزشکان یا وکلا ویا کل جامعه آمریکا مورد شدیدترین اهانتها قرار میگیرد و به بی لیاقتی یا سوء تدبیر یا وجود فساد متهم می شوند ولی هیچ کس صدایش در نمیآید. هیچ کس نمی گوید باید جلوی اینها راگرفت. اشتباه نشود منظور این نیست که کسی با آنها مخالف نیست و همه آنها را تأیید میکنند. بلکه منظور این است که آنها آزادی بیان را آنقدر با ارزش میدانند که از این آسیبهای جنبی آن به راحتی چشم پوشی میکنند. آنها حتی در باره صاحبان این آثار قضاوت نمیکنند و آنها را با توجه به اینکه چه گفته اند مورد نقد شخصیتی و تایید و یا نفی قرار نمیدهند.
درد جامعه ما این است که کنشگران جامعه مدنی ما که به اصطلاح پیشگامان جنبش سبز هستند و جزء قشر متوسط و تحصیلکرده جامعه هستند هنوز این مسائل را به خوبی درک نمیکنند و فضای مجازی اینترنت پر است از عقاید و نظریاتی (و درنتیجه عملکردی) که هنوز شدیداً استبداد زده است و با اینحال مستبدان حاکم بر کشور را محکوم میکنند ولی خود به دنبال دموکراسی هستند. وای به حال اقشار سطح پایین تر جامعه. این عزیزان هنوز یاد نگرفتهاند که بی خود حکم صادر نکنند. ما هنوز یاد نگرفتهایم که بگوییم: بابا با عدم حضور مدیری در مراسم تحلیف رئیس به اصطلاح جمهور یا ضیافت افطار خامنهای نمی توان نتیجه گرفت که مدیری سبز است و یا پخش مجموعه قهوه تلخ یا ماهواره دلیل حکومتی بودن او نیست. ممکن است او اصلاً سیاسی نباشد؛ ممکن است فقط نان به نرخ روز خور باشد؛ ممکن است در محظوراتی قرار داشته باشد و به نوعی مجبور باشد یا حتی ممکن است در هر کدام از فعالیتهایش در محاسبه اشتباه کرده باشد و در صورت درست بودن هر کدام ازاین فرضها نمی توان در باره او حکمهای شداد و غلاظی که در اینترنت و وبلاگها دیده می شود صادر کرد. همه که بابک خرمدین یا مزدک و مانی یا محمد نوریزاد یا معلم شهید کرد فرزاد کمانگر نیستند که. بعضیها مثل من تنها هنرشان این است که با اسم مستعار و در حاشیه امن با شکم سیر و خیال راحت و اینترنت چند مگا بایتی (که حتی رنج صبر کردن برای باز شدن هیچ صفحه ای را هم متحمل نمیشود) در فضای مجازی دیگران را نقد و تحلیل کنند و همه را به یک چوب برانند. اما به قول اخوان ثالت: اندر این بی فخر بودنها گناهی نیست.
اگر فکر می کنید این مقاله به قصد دفاع از مدیری نوشته شده معلوم است یا شما متوجه نشدهاید من چه گفتهام (که در اینصورت لطفاٌ یکبار دیگر آن را بخوانید و از آن مهمتر با دید انتقادی به آن فکر کنید) یا من نتوانستهام منظورم را درست بیان کنم که در این صورت بخاطر ناتوانی و اتلاف وقت شما عذر خواهی میکنم.
هرگاه شاخص بورس یا نسبت قیمت به سود بورس در یک بازه زمانی حداقل 40درصد بالاتر از میانگین شاخص یا میانگین نسبت قیمت به سهام 5 سال قبل باشد احتمال حبابی بودن بورس زیاد است و باید منتظر ترکیدن این حباب و افت قیمت شدید باشیم که این شرایط در حال حاضر در بورس کشورمان قابل مشاهده است.
آفتاب- سرویس اقتصادی: با وجود رکود اقتصادی و کاهش رشد اقتصادی کشور از 6.5 درصد سال 1386 به حدود 2 درصد طی سالهای 1387 تا 1389 نقدینگی از 160 هزار میلیارد تومان به 256 هزار میلیارد تومان در نیمه اول امسال رسیده که بخش عمده این نقدینگی جذب بازارهای بورس و طلا شده به نحوی که حبابی شدن این بازارها را به دنبال داشته و عنقریب باید منتظر ترکیدن این حبابها و افت شدید قیمت سهام باشیم.
تعداد کشتهشدگان سقوط هواپیمای ایرانایر به ۷۷ نفر افزایش یافت. شرایط جوی نامساعد دلیل سقوط هواپیمای بوئینگ در نزدیکی فرودگاه ارومیه گزارش شده است. وزیر راه و ترابری بروز این گونه سوانح هوایی را «امری طبیعی» دانست.
به گزارش دویچهوله، یک هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ حدود ساعت ۱۹ و چهل دقیقه (به وقت تهران) در روز یکشنبه (۱۹ دی/۹ ژانویه) در نزدیکی فرودگاه ارومیه سقوط کرد. به گفته مسئولان، در این سانحه تاکنون ۷۷ نفر جان خود را از دست داده و ۳۳ نفر نیز مجروح شدهاند.
احمد مجیدی، رئیس ستاد مدیریت بحران وزارت راه و ترابری، پیشتر تعداد تلفات را چنین اعلام کرده بود: «بر اساس آخرین آمار در پی سانحه هوایی شب گذشته در ارومیه ۷۷ نفر کشته، ۲۷ نفر مجروح و دو نفر مفقود شدهاند.»
معاون استاندار آذربایجان غربی گفت که فقدان دید کافی و شرایط نامساعد جوی عامل سقوط هواپیما بوده است. هنوز از جزییات این سانحه گزارشی رسمی منتشر نشده است. حمید بهبهانی، وزیر راه ترابری، نیز اعلام کرد که «برای مشخص شدن علت این حادثه منتظر هستیم جعبه سیاه هواپیما مورد بررسی کمیسیون بررسی سوانح سازمان هواپیمایی کشوری قرار گیرد». وی تصریح کرد «علت سقوط هواپیما نقص فنی نبوده است». ظاهراَ خلبان به علت شرایط نامساعد جوی در مسیر برگشت در حین فرود اجباری دچار سانحه شده است.
به گفته مجیدی، هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ در مسیر تهران-ارومیه ۱۰۵ سرنشین داشته که شامل۹۴ نفر مسافر و ۱۱ نفر خدمه پرواز بوده است.
تاکنون اسامی برخی کشتهشدگان از سوی پزشک قانونی استان آذربایجان غربی اعلام شده است. به گفته مجیدی، از ۷۷ نفر کشته این سانحه هویت ۱۲ نفر زن و ۴۲ نفر مرد تشخیص داده شده و هویت ۲۳ نفر هنوز روشن نیست.
برطبق آخرین گزارشات رسمی، یکی از مفقودشدگان پیدا شده که به خاطر جراحات به بیمارستان منتقل شده است. مجیدی درباره سرنوشت مفقود دوم گفت: «در حال بررسی هستیم، البته شاید هم اختلاف در آمار پرواز باشد.»
رئیس ستاد مدیریت بحران افزود: «از ۱۱ خدمه پرواز یک مهماندار زن و یک نفر از محافظان پرواز و یک خدمه دیگر زنده ماندهاند، اما ۸ تن از خدمه پروازی جزو کشتهشدگان هستند.»
حمید بهبهانی، وزیر راه و ترابری جمهوری اسلامی، در گفتگو با خبرنگاران گفت: «این دومین حادثه با این وسعت در دو و نیم سال گذشته در کشور است که آمار بالایی محسوب نمیشود.»
به گزارش خبرگزاری مهر، بهبهانی مدعی شد که «برخلاف جوسازیها هنوز هم امنیت پروازی در ناوگان هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران بالاست». وی با اشاره به سوانح هوایی در کشورهای دیگر تاکید کرد که «بروز اینگونه حوادث در خطوط هوایی امر طبیعی است».
بر اساس آمارهای منتشر شده، با توجه به افزایش تعداد پروازهای هوایی و انتقال بیش از ۲ میلیارد مسافر در سال میزان میانگین کشتهشدگان سالانه در سوانح هواپیماهای غیرنظامی حدود ۵۰۰ نفر در جهان برآورد میشود. بطور مثال در سال ۲۰۰۴ تعداد کشتهشدگان۴۶۶ نفر و در سال ۲۰۰۶ میلادی حدود ۸۸۸ نفر بوده است.
در آلمان به ازای هر ۵۸۸ هزار ساعت پرواز یک سانحه هوایی با تلفات جانی رخ میدهد. در سال ۲۰۰۹ میلادی در پی سقوط یک هواپیمای شرکت ایرفرانس بر روی اقیانوس اطلس ۲۲۸ نفر جان خود را از دست دادند.
در سالهای گذشته ناوگاه هوایی ایران بارها با سوانح مختلف مواجه بوده است، اما بیشتر سوانح و اختلالات فنی تاکنون مربوط به هواپیماهای نوع روسی بودهاند.
حبيبالله گلپریپور، حسين ميرزايی، علیاحمد سليمان و احمد تموئی؛ سه تن از زندانیان محبوس در زندان مرکزی ارومیه، دست به اعتصاب غذا زده اند.
بنا بر اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، چهار تن از زندانیان سیاسی محبوس در زندان مرکزی ارومیه، پس از انتقال به سلول انفرادی از روز چهارشنبه پانزدهم دی ماه در اعتصاب غذا به سر می برند.
گزارش ها پیش تر حاکی از آن بود که حبيبالله گلپریپور، حسين ميرزايی، علیاحمد سليمان و احمد تموئی به قرنطینه ی زندان ارومیه منتقل شده اند.
گفته می شود که مسئولان زندان به دلیل اعتراض این زندانیان به انتقال ناگهانی حسین خضری، زندانی محکوم به اعدامی که اجرای حکم به شدت جان وی را تهدید می کند، ایشان را به سلول انفرادی منتقل نموده اند.
يادآور میگردد که حبيبالله گلپریپور به اتهام همکاری با احزاب مخالف به اعدام، حسين ميرزايی به اتهام عضويت در احزاب مخالف به دو سال حبس، علیاحمد سليمان بلاتکليف و احمد تموئی نيز به اتهام ارتباط با يکی از احزاب کُردی به پانزده سال زندان محکوم شدهاند.
به گفته معاون پژوهشی مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه، سن تجرد قطعی در ایران بین 35 تا 39 سال است و در حال حاضر 6 تا 7 درصد جمعیت ایران مجرد قطعی هستند که پیش بینی میشود این میزان به 10 درصد برسد.
شهلا کاظمی پور با تاکید بر اینکه «هر چه جامعه از سنتها فاصله می گیرد طلاقها بیشتر می شود»، افزود: «84 درصد طلاقها در شهرها اتفاق میافتد که 30 درصد آن در تهران است.»
وی در ادامه با بیان اینکه «نیمی از طلاقها در چهار سال اول زندگی اتفاق می افتد»، تصریح کرد: «از هر 100 ازدواج 1/14 مورد به طلاق منجر می شود و ایران دومین کشور آسیاییست که سریعترین کاهش باروری را داشته است.»
پیش از این صمد فدايی، عضو کميسيون اجتماعی مجلس شورای اسلامی نیز با بیان اینکه «طلاق در ايران حدود 13 درصد رشد داشته»، گفته بود: «آمار زنان «طلاق گرفته» در ايران به شش ميليون نفر رسيده و تهران بیشترین درصد را به خود اختصاص داده است.»
بر اساس آخرین آمار رسمی سازمان ثبت احوال، به طور متوسط روزانه 352 طلاق به ثبت رسیده است که این آمار ایران را در رتبه چهارم طلاق در دنيا قرار میدهد.
منبع: خبرآنلاین
پیشینه: