Monday, January 10, 2011

ماجرای مدیری آیینه تمام نمای استبداد زدگی ماست

mehran modiri news
کلمات کلیدی برای موتورهای جستجو
کوردستان کردستان کورد کرد مریوان دهگلان بانه سقز سنندج بوکان مهاباد پاوه دیواندره تکاب نقده ماکو خوی شاهین دژ سلیمانیه ماردین دهوک آمد حکاری قروه نیوز ایلام ارومیه کرماشان اخبار هه
وال آتئیست لامذهب بی دین بیخدا دین ناباور گریلا مبارز
atheistakan iranian kurdish atheist society atheist news rojhilat kurdnews kurdistan news hawal

 
 

Sent to you by گریلا via Google Reader:

 
 

via Khodnevis by مرجان قنبری on 1/9/11

ماجرای مدیری آیینه تمام نمای استبداد زدگی ماست

 

به خدا اگر ما هیچ وقت دموکراسی و آزادی بیان را یاد بگیریم. مگر اینکه یه نسل دیگر بگذرد و گرنه این نسلی که الآن در جنبش سبز فعال است و به اصطلاح قشر متوسط و تحصیل کرده است حالا حالا ها کار دارد تا یاد بگیرد آزادی بیان و دموکراسی وخاکستری دیدن و قضاوت بی‌مدرک نکردن یعنی چه.

 

یک کلیپ پنجاه دقیقه‌ای از مهران مدیری در ایران منتشر شده تمام وب شده بحث و نظر و انتقاد از کار مدیری. زیر هر لینک انتقادی از کار مدیری را که در بالاترین نگاه کنید بیش از دو سوم رای دهندگان مخالفت خود را با کار مدیری نشان داده‌اند. دلایل اصلی آنها هم این است:

 


  • طنز با تخریب و هجو و توهین فرق دارد.

  • نباید به کسانی که به طور قاچاق و زمینی از کشور خارج شده اند اینگونه توهین می‌شد.

  • کار مدیری در توهین به مقام مادر قابل دفاع نیست.

  • این کار به نفع جناح حاکم است و در جبهه سبز شکاف ایجاد می کند و اتحاد را از بین می برد اتحاد چیزی است که ما در شرایط حاضر شدیداً به آن نیاز مندیم.

 

بعضیها که دست هرکول پوآرو و شرلوک هولمز را از پشت بسته‌اند.آنها دیروز با کشف چند سکانس احتمالاً انتقادی در قهوه تلخ مثل شباهت ظاهری دامبول السلطنه با افتخاری کشف می‌کردند که مدیری سبز است و به شرف او درود می‌فرستاند و امروز با دیدن کلیپ ماهواره او به این کشف نائل می‌شوند که مدیری با ده‌نمکی فرقی ندارد و بی‌شرف و وطن فروش است. (خدا را شکر که این حضرات قاضی و حاکم شرع نیستند و گرنه با هر تکانی که می خوردیم یا تا لب باز می کردیم روزی ده بار حکم ارتداد و سپس برائتمان صادر می شد).

 

تمام این حرف‌ها کاملاً درست و منطقی به نظر می‌رسد و هیچ شکی در آن نیست می‌دانید چرا؟ چون ما هنوز معنای آزادی بیان و دموکراسی را نفهمیده‌ایم. اگر فهمیده بودیم با نظرات بالا موافق نبودیم. ما هنوز سیاه و سفید می‌بینیم و یاد نگرفته‌ایم خاکستری ببینیم. ما هنوز یادنگرفته‌ایم که وقتی اطلاعات کافی در مورد چیزی یا کسی نداریم بیخودی در باره آن قضاوت نکنیم و حکم صادر نکنیم.

 

نخیر برادران عزیز، طنز با هجو و توهین و نقد هیچ فرقی ندارد همه آنها دقیقاً و کاملاً یکی هستند و به هیچ وجه با هم هیچ فرقی ندارند آنچه فرق دارد تفاوت برداشت من و شماست. شما آن را نقد می‌دانی؛ من توهین و دیگری طنز؛ اما هیچ‌کدام از اینها الزاماً نظر نویسنده با گوینده یا طراح نیست. و از آن مهم‌تر هیچکدام از آنها مجوز دادن رای منفی و سانسور نیست. این که بگوییم طنز با توهین فرق دارد و بر اساس این تفاوت بخواهیم ممنوعیت ایجاد کنیم بدون کوچترین تردیدی تظاهر کامل و بارز استبداد و دیکتاتوری است. به نظر من ما اگر همین یک مطلب را یاد بگیریم جنبش سبز به هدف نهایی خود رسیده و همه چیز دگرگون می‌شود. هیچ مستبدی در طول تاریخ نیامده بگوید فلان کار یا عقیده چون نظر من است  باید اجرا شود. همه دیکتاتورها و نظام‌های مستبد برای اعمال خود منطق و دلیل تراشیده‌اند در واقع آنها گفته‌اند و می گویند که چون نظر من برحق و درست است باید اجرا شود نه صرفاً به این دلیل که نظر من است. ئر واقع منطق آنها چیزی شبیه این بوده است:

 

 نقد با توهین فرق می‌کند آنچه که شما گفته‌اید انتقاد (سازنده) نیست تخریب و توهین است، پس مطابق قانون شما باید خفه شوید و مجازات. قلم‌هایی را که علیه اسلام لجن پراکنی می‌کنند باید شکست. آیا این سخنان آشنا نیست؟

 

در این میان احمقانه‌ترین کار این است که بخواهیم به دنبال تعیین حد و مرز و مصداق برویم و مرز نقد را با تخریب مشخص کنیم این راه هم به همان گورستان سرد و تاریک خفقان و استبداد منتهی می‌شود. برای نمونه قانون کشور خودمان و تفسیرها و نحوه اجرای آنها را ببینید. مثلاً ساز و کار شورای نگهبان برای صیانت از آرای مردم است اما عملاً خلاف آن را انجام می‌دهد. چرا؟ برای اینکه هر جا قانونی در جهت آزادی و رعایت حقوق دیگران یا ملت وضع شده بندی یا تبصره ای با زیر بنای همین طرز فکر استبدادی وضع شده که منجر به بی‌اثر شدن قانون اصلی در حین اجرا می‌شود. به چند نمونه زیر توجه کنید:

 

- دادگاهای سیاسی باید علنی باشد اما اگر خطر انتشار اطلاعات محرمانه مملکتی وجود داشته باشد دادگاه غیر علنی خواهد بود.

 

-وجود هیأت منصفه در دادگاه‌ها الزامی است اما نحوه تعیین هیآت منصفه آن را عملاً به آلت دست دادگاه و نه وجدان جامعه تبدیل می‌کند.

 

-دادگاه باید بر اساس شواهد و مدارک حکم صادر کند اما علم قاضی! خود از موارد قابل استناد برای صدور حکم است. خوب پس مثلاً انتشار مقاله انتقادی شما در باره اسلام به قصد ضربه زدن به بیضه اسلام و ایجاد شبهه بوده است و نه بر مبنای اصول فقهی لذا شما محارب بوده و حکمتان اعدام است! (مدرک می خواهید؟ علم قاضی).

 

-شرکت در تجمعات و راهپیمایی‌ها بـه شـــرطی کـه مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است. حالا شما بیا ثابت کن که فلان تجمع مخل مبانی اسلام نیست!

 

ما هنوز یاد نگرفته ایم که بیخود و بی دلیل مطالب کوچک را بزرگ نکنیم و آنها را تعمیم ندهیم. ما هنوز نمی‌فهمیم که اینکه مدیری نشان دهد فلانی مادر پیرش را برای فروش گذاشته الزاماً به معنای فروش مادرش برای سکس نیست و حتی اگر باشد این کار به هیچ وجه قابل تعمیم به همه مادران و در نتیجه توهین به مقام مادر نیست. و از این هر دو مهم‌تر اینها دلیل سانسور و محدود کردن آزادی بیان نیست. اگر چنین فکر کنیم یعنی هنوز استبدادی فکر می‌کنیم. ریشه استبداد در خود رایی و خود محوری و تحممیل نظر شخصی خود و نپذیرفتن حق و حقوق دیگران و پایمال کردن حقوق مسلم دیگران و همه چیز را برای خود خواستن نیست. هر کس این حرف را به شما زده اصلاً نفهمیده استبداد و دیکتاتوری به چه معناست حتی اگر بزرگ‌ترین فیلسوف سیاست و اخلاق در طول تاریخ باشد. ریشه اصلی استبداد این است:

فقط آنچه که من می اندیشم درست است.

درست بودن رای و نظر من به من مجوز می دهد که نظر خود را بر دیگران اعمال کنم و به دیگران اجازه ندهم نظر نادرست خود را انتشار داده یا اعمال کنند.

 

و این دو دقیقاً همان کاری است که ما به طور روزمره می‌کنیم و الآن هم در باره کار مدیری انجام می‌دهیم.

 

اگر اینها را یاد بگیریم دیگر سخن از اتحاد برای به زیر کشیدن نظام حاکم نمی‌زنیم زیرا این تعریف و برداشت ما هم از اتحاد به این معناست که ما همه یک نظر داشته باشیم و یک جور عمل کنیم. خوب اینکه می‌شود همان استبداد. ما باید یاد بگیریم که اختلاف‌های فکری و عملی خود رابه رسمیت بشناسیم. و این نه به این معناست که پیش خود فکر کنیم ما درست می‌گوییم اما خوب حالا به خاطر اخلاق یا منافع مشترک یا به خاطر آزادی بیان به دیگران هم اجازه داشتن عقیده ای مخالف خود بدهیم. در این طرز فکر هم ریشه اصلی استبداد که در بالا ذکر شد کم و بیش موجود است.  یا فکر کنیم اگر ما به دیگران اجازه مخالفت و متفاوت اندیشیدن را ندهیم آنها هم در مورد ما همین کار را می‌کنند و آنگاه زندگی تبدیل به صحنه دائمی جنگ می‌شود(البته این طرز فکر درست و با ارزش است و تفسیر اخلاقی بر مبنای نگرش منفعت نگر است اما همه مطلب در این نیست). پذیرش واقعی اختلاف عقاید و روا دنستن آن به این معناست که بپذیریم همانقدر که حقیقت پیش ما است ممکن است پیش مخالفان ما هم باشد بنا براین اصرار و پافشاری برتحمیل رای و نظر خود به دیگران نکنیم. بارزترین و ساده‌ترین دلیل آن این است که خود ما بلا استثناء در طول زندگی خود بارها عقاید و نظریات خود را تغییر داده‌ایم و هنوز هم در حال تغییر و جرح و تعدیل آنها هستیم. کدامیک از ما تاکنون لااقل برخی عقاید خود را صد و هشتاد درجه تغییر نداده است؟ اگر کسی را سراغ دارید به ما هم خبر دهید. تازه آنوقت شما در باره چنین آدمی که عقاید و نظریات خود را تغییر نمی دهد چه قضاوتی می‌کنید؟!

 

یکی دیگر از جنبه های تفکر استبدادی این است که به ضررهایی که گفتار یا رفتار فردی به گروهی هر چند بزرگ از جامعه می‌زند استناد کنیم و آن را ملاک محدود کردن آن فرد کنیم! ادعای مطرح شده در این جمله فوق کاملاً غیر منطقی و غیر قابل باور به نظر می‌رسد اما حقیقت دارد. منافع شخصی و گروهی هرچند این گروه یا منافع آنها بزرگ و مهم و با ارزش باشد نمی‌تواند آزادی بیان را محدود کند.در این زمنیه استثنائات بسیار اندکی وجود دارد. دلیل این امر این نیست که کسی به این مضرات واقف نیست یا آنها را ضرر نمی‌داند خیر حقوقدانان و فلاسفه غربی خیلی بهتر از من و شما با این آسیب‌ها و مضرات آشنا هستند اما آنها این را هم می‌دانند که ملاک قرار دادن این مطلب برای محدویت آزادی بیان مضرات بسیار بیشتر به همراه دارد. درست مانند اینکه مضرات بیشمار اتومبیل به ویژه آلودگی شدید هوا را ملاک منع استفاده از ماشین کنیم. بر اساس همین مبنا است که هنگامی‌که  در آمریکا یک دانش آموز تعداد زیادی از هم مدرسه‌ای‌ها و معلمان را به گلوله بست و کشت، کلینتون در پاسخ به کسانی که خواستار ممنوعیت حمل اسلحه بودند گفت: این بهایی است که آمریکا برای آزادی می پردازد! [...] به نظر می‌رسد ولی ظاهراً دلیل ابر قدرت بودن آمریکا که اقتصاد تمام دنیا (حیات تمام دنیا) عملاً به اقتصاد آن وابسته است و بیش از نیمی از کشفیات و اختراعات در آن صورت می‌گیرد به هیمن طرز فکر [...] بستگی دارد. به نظر می‌رسد منافعش به مضارش می‌چربد. اینطور نیست؟

 

مدتهاست سایت ویکی لیکس اسناد محرمانه وزارت خارجه آمریکا را عین آب خوردن به اطلاع تمام دنیا می‌رساند و خشتک دولت آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر را پرچم کرده است. با اینکه عملاً طبق قانون انتشار این اسناد جرم است اما آمریکا مستقیماً و به این دلیل با موسس این سایت درگیر نشده است. بلکه از راه‌های غیر مستقیمی مانند شکایت یک زن به دلیل اجبار او به سکس استفاده می‌کند. آیا این مطلب برای شما عجیب نیست؟ فشار افکار عمومی در حمایت از آزادی بیان چنان است که دولت آمریکا ترجیح می‌دهد مستقیماً وارد این حوزه نشود و آسانژ را غیر مستقیم محدود کند. دولت آمریکا چندی پیش پس از انتشار هزاران سند در باره جنگ آمریکا در افغانستان اعلام کرد این گزارش‌ها احتمالاً جان برخی از سربازان و عوامل ارتش آمریکا را در افغانستان به خطر خواهد انداخت! همین! آیا شما فکر می کنیدکسانی که قاعدتاً آمریکایی و به احتمال زیاد عضو دولت آمریکا نیز هستند خائن هستند و مثلاً برای پول این اطلاعات را به ویکی لیکس داده اند یا دغددغه آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات را دارند؟ به نظر شما نظر کلی جامعه آمریکا که اطلاعات محرمانه دولت آنها لو رفته در باره ویکی لیکس و آمریکایی‌های  که این اطلاعات را به ویکی لیکس داده اند چیست؟

 

در طول روز ده‌ها فیلم و سریال و کاریکاتور ومقاله در باره هر چیزی که در کشورهای غربی ارزش و اعتبار محسوب می شود پخش می‌شود. هیچ حیطه, شخص, ارگان یا گروهی نیست که مورد نقد تمسخر و توهین قرار نگیرد. از خود خدا و عیسی گرفته تا شیطان از دستبرد و گزند مصون نیستند. در روز ده‌ها فیلم بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون ظاهر یا پخش می‌شود که در آن دولت آمریکا یا اف بی آی یا سیا یا گروهی از معلمان یا پزشکان یا وکلا ویا کل جامعه آمریکا مورد شدیدترین اهانت‌ها قرار می‌گیرد و به بی لیاقتی یا سوء تدبیر یا وجود فساد متهم می شوند ولی هیچ کس صدایش در نمی‌آید. هیچ کس نمی گوید باید جلوی اینها راگرفت. اشتباه نشود منظور این نیست که کسی با آنها مخالف نیست و همه آنها را تأیید می‌کنند. بلکه منظور این است که آنها آزادی بیان را آنقدر با ارزش می‌دانند که از این آسیبهای جنبی آن به راحتی چشم پوشی می‌کنند. آنها حتی در باره صاحبان این آثار قضاوت نمی‌کنند و آنها را با توجه به اینکه چه گفته اند مورد نقد شخصیتی و تایید و یا نفی قرار نمی‌دهند.

 

درد جامعه ما این است که کنشگران جامعه مدنی ما که به اصطلاح پیشگامان جنبش سبز هستند و جزء قشر متوسط و تحصیلکرده جامعه هستند هنوز این مسائل را به خوبی درک نمی‌کنند و فضای مجازی اینترنت پر است از عقاید و نظریاتی (و درنتیجه عملکردی) که هنوز شدیداً استبداد زده است و با اینحال مستبدان حاکم بر کشور را محکوم می‌کنند ولی خود به دنبال دموکراسی هستند. وای به حال اقشار سطح پایین تر جامعه. این عزیزان هنوز یاد نگرفته‌اند که بی خود حکم صادر نکنند. ما هنوز یاد نگرفته‌ایم که بگوییم: بابا با عدم حضور مدیری در مراسم تحلیف رئیس به اصطلاح جمهور یا ضیافت افطار خامنه‌ای نمی توان نتیجه گرفت که مدیری سبز است و یا پخش مجموعه قهوه تلخ یا ماهواره دلیل حکومتی بودن او نیست. ممکن است او اصلاً سیاسی نباشد؛ ممکن است فقط نان به نرخ روز خور باشد؛ ممکن است در محظوراتی قرار داشته باشد و به نوعی مجبور باشد یا حتی ممکن است در هر کدام از فعالیت‌هایش در  محاسبه اشتباه کرده باشد و در صورت درست بودن هر کدام ازاین فرض‌ها نمی توان در باره او حکم‌های شداد و غلاظی که در اینترنت و وبلاگ‌ها دیده می شود صادر کرد. همه که بابک خرمدین یا مزدک و مانی یا محمد نوری‌زاد یا معلم شهید کرد فرزاد کمانگر نیستند که. بعضی‌ها مثل من تنها هنرشان این است که با اسم مستعار و در حاشیه امن با شکم سیر و خیال راحت و اینترنت چند مگا بایتی (که حتی رنج صبر کردن برای باز شدن هیچ صفحه ای را هم متحمل نمی‌شود) در فضای مجازی دیگران را نقد و تحلیل کنند و همه را به یک چوب برانند. اما به قول اخوان ثالت: اندر این بی فخر بودن‌ها گناهی نیست.

 

اگر فکر می کنید این مقاله به قصد دفاع از مدیری نوشته شده معلوم است یا شما متوجه نشده‌اید من چه گفته‌ام (که در اینصورت لطفاٌ یک‌بار دیگر آن را بخوانید و از آن مهم‌تر با دید انتقادی به آن فکر کنید) یا من نتوانسته‌ام منظورم را درست بیان کنم که در این صورت  بخاطر ناتوانی و اتلاف وقت شما عذر خواهی می‌کنم.


 
 

Things you can do from here:

 
 

No comments: