Saturday, March 5, 2011

«دومینوی انقلاب»

 
 

Sent to you by گریلا via Google Reader:

 
 

via Radio Koocheh by maryam on 3/5/11

آن‌چه در این بخش می‌آیدانتخابی از رادیو کوچه در بین رسانه‌ها است.

م.مینایی/ مطلب وارده

تظاهرات اعتراضی و مطالباتی 25 بهمن ماه سال جاری (‌1389) در حمایت از قیام‌های مردمی تونس و مصر عملن و به دنبال آن تظاهرات اول اسفند توانست با حمایت گسترده مردم کشور روبه‌رو شده و هم‌دلی و هم‌راهی قلبی میلیون‌ها تن از ستمدیدگانی را که به دلایلی نتوانسته بودند حضور مستقیم در اعتراضات پیدا کنند، به خود جلب کند. دلیل من برای این ادعا پی‌گیری مشتاقانانه اخبار اعتراضات توسط مردم از منابع خبری مختلف است که موجب پخش  پارازیت از سوی حکومت اسلامی بر روی امواج شبکه‌های خبری شد.

‌در حقیقت اعتراضات  چریکی‌- مدنی و رادیکال- مسالمت‌آمیز اخیر در کشور بخشی از انرژی خود را از جنبش جاری در شمال آفریقا و خاورمیانه گرفته‌ که بررسی  دلایل شکل گیری، گسترش ناگهانی‌، نقاط ضعف و موفقیت نسبی آن‌ها ضرورت تام دارد.

انقلاب تونس جنبشی بود که در طی 29 روز رژیمی 23 ساله را به زیر کشید. خیلی‌ها نمی‌دانند  این انقلاب چگونه پدید آمد. تونس حاکمیتی مستحکم، اقتصادی نسبتن سرپا و مردمانی نسبتن مرفه و تساهل‌گر از نظر دینی داشت. درآمد سرانه آن در منطقه از همه همسایگان‌اش بالاتر بود و در سراسر آفریقا پایین‌ترین میزان فقر را داشت. مهم‌ترین شرکای تجاری آن فرانسه و آلمان و ایتالیا بودند. بعد از استقلال از فرانسه در 1956 نظامی سکولار بر آن حاکم بود که بر جمعیت مسلمان متساهل حکم می‌راند‌[1]. در هیچ یک از بولتن‌های ادواری‌ بحران‌سنج جهانی چه در آمریکا و چه در اروپا اثری از نام تونس به عنوان کشوری آبستن بحران ذکر نشده بود. اما همیشه آمار و ارقام راست نمی‌گویند. انقلاب تونس تاییدی بر این ادعا است.

گرچه میزان بی‌کاری در تونس نسبت به همسایگان‌اش کم‌تر بود اما بحران اقتصادی جهانی اخیر پیش از سایرکشورها‌ بر تونس تاثیر گذاشت. بی‌کاری افزایش یافت و قیمت مواد غذایی بالا رفت

اجازه بدهید موضوع را ورای داده‌های ژورنالیستی‌ بررسی کنیم‌: «گرچه میزان بی‌کاری در تونس نسبت به همسایگان‌اش کم‌تر بود اما بحران اقتصادی جهانی اخیر پیش از سایرکشورها‌ بر تونس تاثیر گذاشت. بی‌کاری افزایش یافت و قیمت مواد غذایی بالا رفت. در نتیجه فساد دولتی که قبلن به دلیل رفاه نسبی  و برخی آزادی‌ها از سوی مردم تحمل می‌شد به یک‌باره به مرکز توجه توده‌ها منتقل شد. در این اثنا مرگ محمد بوعزیزی جوان تحصیل‌کرده بی‌کار سبزی‌فروش در اثر خود‌سوزی خشم عمومی را شعله‌ور کرد و قبل از این‌که جهان به خود بجنبد زین‌العابدین بن‌علی بعد از سرپیچی ارتش از فرمان شلیک به روی مردم‌، مجبور به فرار از کشور و پناهندگی به عربستان شد.

از آن‌جا که این انقلاب با پرچم‌داری طبقه کارگر و نمایندگان آن‌ها انجام نگرفت لاجرم از سوی لیبرال‌ها در طیف انقلابات‌ رنگی طبقه بندی شد که به زعم آن‌ها ‌صرفن به خواست‌های دمکراتیک محدود می‌شود.

در حالی‌که انقلاب تونس در جریان بود مردم مصر، حتا قبل از سرنگونی دولت تونس، ‌در خیابا‌ها جمع می‌شدند و پرچم‌های تونس را تکان می‌دادند و به نفع مردم تونس شعار می‌دادند. این تنها یک هم‌بستگی خشک و خالی و تعارف‌آمیز نبود. مردم مصر در پی همان چیزهایی بودند که مردم تونس می‌خواستند. با حمله پلیس به تظاهر‌کنندگان مصری شعارها بر علیه رژیم سی‌ساله تغییر جهت داد و مردم مبارزه بر علیه رژیم خودی را در اولویت قرار دادند. به تدریج منابع خبری جهانی با توجه به اخبار انقلاب مصر گزارش دادند که انقلاب جاری در مصر مردمی و با شرکت همه طبقات ستمدیده و ناراضی انجام می‌گیرد و فرقه‌ای و مذهبی و قومی نیست [2].

برای مقابله و فرونشاندن آتش اعتراضات مبارک اقدام به برکناری عناصر ارشد دولت خود  و ترمیم کابینه نمود. اقدامی که بسیار دیر بود. اعتراضات شدت گرفت و ارتش اعلام بی‌طرفی نمود. مبارک خواستار مذاکره شد اما طرف‌های مذاکره مشخص نبودند. در این میان پابه‌پای «تظاهرات میلیونی« اتحادیه‌ها‌ی کارگری فراخوان اعتصاب عمومی دادند.‌

در شرایطی‌ که تونس در مسیر تحولات رادیکال و مصر در آستانه انقلاب ایستاده بود هزاران تظاهر کننده در پایتخت یمن، ‌متحد دیگر غربی‌ها، ‌به میدان آمدند و در الجزایر، لبنان، لیبی، ایران، بحرین، اردن و سوریه سران کشورها با نگرانی منتظر اتفاقات نا‌معلوم هستند. در یمن تظاهر‌کنندگان با اعلام «روز خشم» خواستار پایان دادن به دوران 30ساله علی عبداله صالح اتوکرات شدند. موضوع انقلاب همان موضوعات تونس و مصر بود: «فساد، بی‌کاری و حقوق سیاسی. این‌جا هم تظاهرکنندگان با تکان دادن پرچم‌ها اصلاح‌طلبان را کنار می‌زنند.»

اراده مردم

سرعت گسترش انقلابات نه تنها نشان‌گر نارضایتی کل مردم منطقه از سیاست‌ها اقتصادی و اجتماعی و سرکوب‌گرانه حاکمیت‌هایی با سیاست‌های اقتصادی لیبرال و نولیبرال و سیاست‌های اجتماعی خودکامه وابسته به امپریالیسم است بلکه به روشنی چهره جنبش‌های سیاسی مشارکتی و تساوی‌طلب  را در قرن بیست و یکم نشان می‌دهد. آغاز طلیعه دنیای دیگری است که ساختن‌اش با اراده مردم امکان‌پذیر است. گرچه احزاب و گروه‌های سیاسی در برانگیختن اعتراضات سهیم بودند اما به جرات می‌توان گفت هیچ یک از جنبش‌های تاکنون پیروز منطقه پرچم حزب و سازمان و فرقه خاصی را در برابر خود نیافراشته‌اند. بسیاری از تظاهر‌کنندگان سابقه مبارزاتی و شرکت در احزاب و سازمان‌ها را ندارند. بسیاری از آن‌ها حتا تا روز‌های قبل از هواخواهان حاکمیت‌ها بوده‌اند [‌3]. دولت‌ها و مشاوران گمان می‌کردند و می‌کنند اگر با نمایندگان احزاب و سازمان‌های اپوزیسیون چانه بزنند قادرند اعتراضات را خفه و یا منحرف کنند. بعضی‌ها هم مثل دولت ایران اگر فکر می‌کنند با سرکوب، بگیر و ببند و حتا توسل به اعدام‌ کوشندگان ‌سیاسی موفق به سرکوب جنبش خواهند شد بی‌شک اشتباه می‌کنند‌.

اینک شبح انقلاب در بالای جهان در گشت و گذار است و و خودکامگان و استثمار‌گران با هراس نظاره‌گر اوضاع هستند.

واقعیت این است که مردم از هر امکان و مجرایی برای سازمانیابی، کسب و ارسال خبر، تجمع و اعتراض استفاده می‌کنند. من در این‌جا می‌کوشم از سویی ماهیت یک‌سان و تاکتیک‌های متفاوت حاکمیت‌های دیکتاتور سکولار و مذهبی منطقه و از سویی دیگر ماهیت کمابیش یک‌سان خواست‌های مردم  را در کشورهایی که خیزش‌های مردمی در آن‌ها رخ داده نشان دهم. در این کشورها مردم از مساجد برای سامانیابی، سازماندهی و تبادل اطلاعات استفاده می‌کنند‌. نماز جماعت برگزار می‌کنند و بعد به خیابان‌ها می‌ریزند اما ترکیب جمعیت و نوع شعارها آشکارا سکولار و غیر‌مذهبی است. در ایران هر چند مساجد در قرق حاکمیت بوده و ‌حکومت از آن‌ها برای سازماندهی  و تسلیح افراد خود به چوب و چماق و سلاح و مقابله با اعتراضات استفاده می‌کند اما مردم از امکانات دیگر برای سازمان‌یابی و اعتراض استفاده می‌کنند. آن‌ها نه در مساجد بلکه در خیابان هم‌دیگر را پیدا می‌کنند، در محلات سازمان می‌یابند که می‌تواند سنگ بنای شورای محلات باشد و در کارخانه‌ها و مراکز تولیدی و خدماتی  نطفه‌های کمیته‌های اعتصاب و مبارزه بسته می‌شود.

در این‌جا نیز مانند مصر و تونس مردم به تدریج به قدرت خود پی می‌برند. آن‌ها در عمل متوجه می‌شوند که قدرت‌شان بسیار بیش‌تر از سرکوب‌کنندگان‌شان است. مردم در هر گامی که با جسارت بر می‌دارند بیش‌تر به امکان تغییر جهان پی می‌برند و آشکارا در می‌یابند که جهان دیگری ممکن است. روند حوادث به هرکجا که ختم شود یک چیز مسلم است: اداره جهان و به ویژه خاورمیانه به شکل سابق امکان نخواهد داشت. سقوط مبارک امری سمبلیک است. رژیمی که با نهاد اطلاعات و امنیتی پنج میلیون نفری‌اش بی‌تزلزل نشان می‌داد و با اتکا به پشتیبانی بی‌حد و حصر امپریالیسم جهانی از نظر روانی توده‌ها را سال‌های سال متقاعد کرده بود که امکان سرنگونی‌اش با انقلاب توده‌ای وجود ندارد و مردم لزومن باید به اصلاحات فرمایشی دل‌خوش کنند. انقلاب مصر این معادله را در هم ریخت و به عینه به جهانیان نشان داد که با اراده مردم هر ناممکنی ممکن است.‌

اینک شبح انقلاب در بالای جهان در گشت و گذار است و و خودکامگان و استثمار‌گران با هراس نظاره‌گر اوضاع هستند. حالا با اجازه مولوی باید گفت:

نردبان قدرت استثمارگران افتادنی است

ابله آن را دان که آن بالا نشست

استخوانش زودتر خواهد شکست

آغاز افول طالبانیزم نئوکانی، مسیحی، اسلامی و یهودی

موج انقلابات مردمی و مشارکتی در منطقه‌ای که عرصه تاخت و تاز نابردباران مذهبی بود و هر روز بیش‌تر از روز پیش جوامع را به سوی جنگ مذهبی می‌راند، نوید از آغاز دوران جدیدی می‌دهد که در آن طالبانیزم فرقه‌ای و مذهبی جایی نخواهد داشت. اسلام‌، مسیحیت و یهودیت سیاسی به علاوه سکولاریسم اقتدارگرا پای‌گاه‌های توده‌ای خود را از دست خواهند داد دیکتاتورهای پوپولیست مجبور به تمکین در برابر اراده مردم خواهند شد. موجی که با عروج اسلام سیاسی در سی و اندی پیش از ایران شروع شد

ناسیونالیسم عربی

سقوط رژیم مبارک نوع جدیدی از ناسیونالیسم عربی را احیا کرده است. ناسیونالیسم از پایین. ناسیونالیسمی که بر دوش توده‌های فقیر قرار گرفته و با ایجاد کمیته‌های دفاع از همسایه‌، سایت‌های شبکه ارتباطی اجتماعی اینترنتی، سازمان مستقل کارگری و ارتباط مستقیم و رودر رو نضج یافته است. ناسیونالیسم از پایین آشکارا اشکال گذشته کار سیاسی سازمان‌ها و احزاب مخالف را اعم از وفد و ناصری‌ها و اخوان‌المسلمین نفی و از بالای سر آن‌ها اقدام کرده است. در این ناسیونالیسم توده‌ها‌ی مصری پرچم‌های تونس را در دست گرفته‌اند  و بالعکس. اینک دیگر پرچم نماد یک کشور نیست بلکه نشانه اتحاد عموم توده‌های عرب است.‌ غرور ملی مبتنی بر تقدس پرچم سلاحی بود که حاکمان ستمگر برای سرکوب ملل تحت ستم از آن به بهترین وجهی سود برده‌اند. حتا در کشور خودمان پس از سال‌ها موعظه اسلام ایدئولوژیک به تدریج تشبث به ناسیونالیسم افراطی برای جلب توده‌ها و برانگیختن پوپولیسم آغاز شده است. ناسیونالیسم از بالا می‌گوید ملل دیگر در سطح پایین‌تری از تمدن و دانش و آگاهی و توسعه فرهنگی قرار دارند و لایق هیچ‌گونه هم راهی و هم‌دردی نیستند.

سقوط رژیم مبارک نوع جدیدی از ناسیونالیسم عربی را احیا کرده است

نمود خارجی این ناسیونالیسم عملن در تضاد با ناسیونالیسم الیت عربی است. ناسیونالیسم سال‌های 1952 که با سو‌استفاده از تحرکات و قیام‌های اجتماعی نظامیان را به عنوان مدافع ملت عرب بر سرنوشت ملت مصر حاکم کرد. ملتی که به ام‌العرب مشهور است و در آن دوران صنعتی‌ترین کشور دنیای عرب محسوب می‌شد.‌

اینک شورای عالی نظامیان مصر با بهره‌گیری از روح ناسیونالیسم از بالا می‌خواهد هم‌چنان در عرصه سیاسی مصر دست بالا را داشته باشد.

نقش وسایل ارتباط جمعی

وقتی مبارزات مردم در خیابان‌های تهران بلافاصله در فیس‌بوک و تویتر و یوتیوب منتشر می‌شود، وقتی الجزیره اتفاقات تونس و مصر را به بهترین شکل پوشش می‌دهد‌، وقتی رژه تانک‌های چین در لهاسا در معرض دید جهانیان قرار می‌گیرد و جنایت‌های گوانتانامو افشا می‌شود اهمیت کامپیوترهای شخصی و دوربین  گوشی‌های هم‌راه آشکار می‌شود. در برابر این خبرنگاران صادق و بی‌ادعا خیل عظیمی از خبرنگاران رسمی با تحصیلات آکادمیک و در عین حال محافظه‌کار و دودوزه باز وجود دارند که با نعل وارونه زدن هم‌چنان می‌خواهند در را بر پاشنه سابق بچرخانند. انقلابات تونس و مصر و جنبش‌های چاری در منطقه نقش ارتباط مشارکتی اجتماعی را در برابر مطبوعات رسمی طبقات و نهادهای حاکم نشان دادند.  در حالی‌که مطبوعات رسمی وانمود می‌کردند بعد از فرار بن‌علی و مبارک کارها به خوبی و خوشی پایان یافته و اوضاع به حالت عادی برگشته است مجددن اخباری از تداوم مبارزات و تعمیق معنادار آن‌ها به اطلاع جهانیان رسید. بی‌شک پس‌لرزه‌های این مبارزات هم‌چنان بنای لرزان و شکاف برداشته لیبرالیسم و نولیبرالیسم را  در منطقه و کل جهان خواهد لرزاند.

ارتش چرا اعلام بی‌طرفی کرد؟

قبل از پاسخ به این سوال بیایید از خود بپرسیم چرا در این‌جا سپاه پاسداران و در چین ارتش در میدان تیانامن اعلام بی‌طرفی نکرد و خصوصن در ایران فرماندهان سپاه به نیابت از کلیت دولت هم‌چنان بر طبل ارعاب و سرکوب می‌کوبند؟

یک بار دیگر قبل از پاسخ به سوالی که از خود پرسیده‌ایم موضع ارتش تونس و مصر را بررسی کنیم. ارتشی که در مصر به مدت حدود پنجاه سال هسته اصلی سرکوب و ارعاب بود این‌بار خود را از مقابله با تظاهر‌کنندگان دور نگه‌داشت و حاضر نشد لوله تفنگ خود را به سوی مخالفان نشانه رود؟

پاسخ همه سوالات فوق در این حقیقت نهفته است که تاثیر اقتصادی اعتراضات مردم بسیار شکننده و غیرقابل تحمل بود. در ایران و چین تظاهرات دانش‌جویان و مردم هنوز مراکز اقتصادی و شریان‌های تولیدی جامعه را نشانه نرفته است. از آن‌جا که در مصر همانند ایران مقامالت نظامی به‌طور گسترده اقتصاد را تحت اختیار خود در آورده بودند از این‌رو  تاب تحمل فشارهای اقتصادی را نداشتند. همین امر موجب شد در مرحله کنونی آن‌ها از بین راه حل تمکین به خواست‌های اولیه مردم و گزینه تیانامن مورد نخست را انتخاب کنند. اما چنان‌چه من‌بعد مقاومت مراکز اقتصادی تداوم یابد خواهید دید که ارتش به اصطلاح مردمی چگونه در استفاده از زور درنگ نخواهد کرد و کارگران را به خاک و خون خواهد کشید.

این درست است که جرقه‌ای می‌تواند خرمنی را به آتش بکشد اما خیلی‌ها از قبل آماده‌اند تا از حریق ایجاد شده به نفع گرم کردن خود بهره‌گیری کنند

واکنش امپریالیسم جهانی

در حالی‌که مجموعه امپریالیستی  از یک سو قیام مردم را در منطقه بنام دفاع از دمکراسی و آزادی مورد تایید ضمنی قرار می‌داد از سوی دیگر اوباما دست‌اندرکاران اطلاعاتی کشور را گرد هم می‌آورد تا با توپ و تشر از کم‌کاری آن‌ها در پیش‌بینی وقایع انتقاد کند و از آن‌ها بخواهد منبعد بیش‌تر چشم و گوش خود را باز کنند تا غافل‌گیر نشوند. گرچه میزان غافل گیری در انقلاب‌های رنگی سال‌های گذشته در مجموعه سابق بلوک شرق به اندازه خاورمیانه نبود و طبق تئوری پایان تاریخ لیبرال دمکراسی برای همیشه به موفقیت نایل امده بود و عصر انقلابات خاتمه یافته بود اما در مجموع غافل‌گیری هم‌زاد امپریالیسم است و ظاهرن هیچ‌گاه بنا ندارند از تاریخ درس بگیرند. همان‌گونه که دیکتاتورها هم از سرنوشت اسلاف خود درس نمی‌گیرند و بنای استبداد و غارت خود را ابدی می‌پندارند.

‌نکته جالب دیگر در واکنش امپریالیست‌ها در قبال مبارزات مردم این بود که در عین ریا‌کاری و اظهار هم‌دلی با جنبش‌های مردمی از قیام‌کنند‌گان می‌خواستند «خویشتن‌داری» کرده و به اصطلاح پا را از گلیم خود فراتر نگذارند. خویشتن‌داری در قاموس امپریالیست‌ها یعنی عدم تعرض به سیستم مبتنی بر کارمزدی. آیا حق نداریم از این‌ها بپرسیم چرا وقتی غارت‌گران و استثمار‌کنندگان در سراسر جهان به ابتدایی‌ترین حقوق زحمت‌کشان حمله می‌کنند از آن‌ها نمی‌خواهید خویشتن‌داری کنند. آیا رژیم‌های غارت‌گری چون اسراییل و کلمبیا و مصر که در صدر دریافت‌کنندگان کمک‌های مالی و تسلیحاتی و آموزش نظامی و پلیسی آمریکا هستند در سرکوب و یورش به زحمت‌کشان خویشتن‌داری کرده‌اند؟

سازماندهی

این درست است که جرقه‌ای می‌تواند خرمنی را به آتش بکشد اما خیلی‌ها از قبل آماده‌اند تا از حریق ایجاد شده به نفع گرم کردن خود بهره‌گیری کنند. نمونه‌های زیادی را می‌توان برشمرد که در صورت نبود آلترناتیوی مردمی رهبران فاسد و غارت‌گرانی که دندان برای دریدن مردم تیز کرده‌اند از فرصت استفاده کرده و جای خالی قدرت را پر خواهند کرد. این خطر به‌طور عینی و واقعی تونس و مصر و در آینده نزدیک کشور ما را تهدید خواهد کرد. قبل از هرچیز نبود تشکلات سراسری و فراگیر کارگریاز یک سو‌، و وجود سازمان‌ها و احزاب چپ زمین‌گیر شده که از فرط بی‌عملی توان مانور در میان توده‌ها را از دست داده‌اند و نیز رهبرانی که حتا در خارج از کشور قادر به توافق بر سر حداقل ها نیستند و هر روز نوای  تازه‌ای کوک می‌کنند، مشکلات رودرروی ما هستند. بیایید صادقانه و هم‌دلانه راهی برای برون رفت از این بن‌بست شوم پیدا کنیم. همه معترفیم که در شرایط تاریخی ویژه‌ای به سر می‌بریم. حتا قبل‌تر از سرنگونی بن‌علی و مبارک مردم ما بر علیه نظام امنیتی حاکم قد علم کردند و به‌طور میلیونی خیابان‌ها را به تسخیر خود در آوردند اما نبود سیاست درست در قبال توده‌های کارگر، ملیت‌ها و مشکلات اقتصادی و نیز نبود اراده سرنگونی همه را به سرگیجه انداخت و حاکمیت با بهره‌گیری از این فرصت به قلع و قمع مردم پرداخت.


 
 

Things you can do from here:

 
 

No comments: